نشستهام توی تاکسیِ خطی، منتظر ۳ سرنشینِ دیگر. راننده وسطِ اعلامهای «سیدخندان-صیاد» با همکارش حرف میزند: «خدائی لاستیکهای به این نویی دیده بودی؟»
-چند خریدی؟
-نخریدم که؛ داداشم داشت ماشینش رو میفروخت، لاستیکهاش رو من ور داشتم.
*****
در نمایشگاه کتاب، به غرفهٔ انتشارات مجلس سر میزنم: «سیدیِ مطبوعات زنان رو دارین؟»
-جلوش رو گرفتن خانوم.
خندهام میگیرد: «جلوی محصولاتِ انتشاراتِ مجلس رو هم میگیرن؟»
-از دستشون در رفته بود..
لوح مشروح مذاکرات مجالس شورای ملی و اسلامی را برمیدارم که نگاه کنم.
-برش دار خانوم، همین دو-سه نسخه باقی مونده. دیگه هم منتشر نمیشه.
*****
نیمهشب، پشت فرمان، چراغ قرمزِ ۱۰۰ثانیهای. صدای پخشِ ماشینم بلند است، شیشه پائین است و «مثلث» پالت را گوش میکنم و همخوانی با صدای مهدی ساکی. رانندهٔ ماشین کناری: «چه همهش رو هم حفظی!» بیحوصله نگاهش میکنم. ادامه میدهد: «موزیک متفاوتی هم گوش میدی. چیه؟» ذوق میکنم از فرصتِ ایجادشده برای معرفیِ پالت.
*****
رانندهٔ تاکسی به خانمِ کناری گفت: «۲۰۰تومن دیگه بذار روش!» خانم عصبانی شد. راننده با متانت خاصی گفت: «اولِ صبحی اعصابِ خودم و شما رو بیخودی خرد نمیکنم. این رادیو به جای این همه مزخرفات یه جمله نمیگه که کرایههای تاکسی از اول اردیبهشت ۲۱درصد زیاد شده که همه بدونن. میخوان مردم رو به جون هم بندازن…»