حکايتِ بارانی بیامان است
اينگونه که من
دوستت میدارم.
شوريدهوار و پريشان باريدن
بر خزهها و خيزابها
به بيراهه و راهها تاختن
بیتاب، بیقرار
دريايی جستن
و به سنگچينِ باغِ بستهدری سر نهادن
و تو را به ياد آوردن
چون خونی در دل
که همواره
فراموش میشود.
حکايتِ بارانی بیقرار است
اينگونه که من
دوستت میدارم.
(شمس لنگرودی – از نـُتهايی برای بلبلِ چوبی)
دلم میخواهد شعرواره بنويسم و خشکيدهام. مثلِ بيشترِ وقتها. خستهام و کمخواب. آنقدر که حتی وسطهای فيلمِ خوبِ Tsotsi، وقتی در سالنِ گرمِ سينما نشسته بودم، نتوانستم جلوی پايين افتادنِ پلکهايم را بگيرم. خوبیاش اين بود که فيلم آهنگهای آفريقايیِ پر از هيجان و انرژی داشت و اين چُرتِ من خيلی خيلی کوتاه شد. آفريقا، بخصوص جنوبِ آفريقا، هميشه برايم جذاب و رمزآلود بوده. اين حسام با دوستانِ آفريقايیِ جديدی که امسال پيدا کردم، کمی کم شده، اما همچنان هست. شايد برای همين فيلمی که چند روز از زندگیِ پسرِ جوانی در ژوهانسبورگ را نشان میدهد، برايم شيرين است. آن هم نه هر پسری، کسی که سردستهی يک باندِ تبهکاری است.
يک فيلمِ زرد هم ديدم امروز: پايانِ راه، اولين ساختهی افسانه منادی. چيزی در مايههای افتضاح، با هدفِ حفظِ بنيانهای (نداشتهی) خانواده. جملهی کليدیِ فيلم: طلاق، پاک کردنِ صورتِ مسأله است. دلم فيلمسازِ زنِ جوانِ جدی و خوشذوق میخواهد. کسی مثلِ مونا زندیحقيقی.
مرتبط:
زيرنويس های اعصاب خرد کن – روزبه.
پرستو من امروز فیلم “آنکه دریا می رود” ساخته آرش معیریان را دیدم که واقعا بد بود. اگر ندیدی اصلا پیشنهاد نمی کنم ببینی:)
پرستو:
نديدم. مرسی که هشدار دادی!
“چون خونی در دل
که همواره فراموش می شود…”
خوب است که فراموش می شود لااقل و نمی ماند تا همیشه ذهن را و دل را از آن خود کند و تکرار بی وقفه غم را یادآور شود.
این روزها زیاد می نویسم با کلماتی که نه به شعر می مانند و نه چیز دیگر. حکایت پریشانی است و کاری نمی شود کرد!
اتفاقا منم امروز توتسی رو دیدم. یه چیزایی نوشتم دربارش… آهنگاشو خیلی دوست داشتم منم 🙂
پرستو:
چه خوب که نوشتی.
این طفلکی کارگردان پایان راه دوست و همکلاس ماست و من یه جورایی بیخیال نقدش شدم ولی خداییش اون جمله اش شاهکار بود!
اگه امروز بودی باید مصایب دوشیزه …همون مصاپب ژاندارک لابد! رو دیده باشی فاجعه بود برای توتسی حیف که نتونستم و رفتم دی وی دی شو هم ندیدم…
پرستو:
مصائبِ دوشیزه رو دیگه حال نداشتم ببینم. حدس می زدم بد باشه، خسته هم بودم، حوصله حرص خوردن نداشتم.
ولی اون فیلمه خوب بود. سوتسی. عالی نبودا…
dige dare ashkom dar miad…in hame rah omedom va hich filme khobi be torom nekhorde…….in filme ham ke dige ovje faje,e bod….taze aramesh dar miane mordegan ro nadidi ….khobish ine ke to kamtar ounja peydat mishe
پرستو:
خداییش تعداد فیلم های بد خیلی زیاد شده دیگه. از حساب خارجه.
hekayate barani bigharar ast nazanin
سلام پرستو جان. منتظرم از رئيس و علي سنتوري بگي (البته اگه اين يكي اكران بشه) راستي مصائب اقليما رو نديدي؟ مي خوام بدونم پانته آ بهرام چي كار كرده؟
پرستو:
سلام مهناز.
امروز اقلیما رو می بینم احتمالاً. فردا هم رئيس رو.
سنتوری هم که معلوم نیست چی بشه…
مصائبِ دوشیزه منظورته؟ شنیدم که خیلی بد بوده. ندیدمش.
خواستم بگم خوب دلم می سوزانی ها خانم. ما که می رویم یک ساعت دو ساعت سگ لرز می زنیم آخرش هم چیز خاصی گیرمان نمی آید. اکیداً به این کارت خبرنگاری حسودیم شد.
پرستو:
من هر سال حسودیم می شد به این رفقام. ولی نمی دونم چرا فیلم های خارجی خوبی رو پخش نمی کنن برامون. انتخاب هاشون یه جوریه برای سینما فلسطین. خلاصه که فقط می تونم جات رو خالی کنم و این که مرتب بنویسم از جشنواره. همین.
خوب باشی میرزا.
سلام
مطالبت بسیار جالب بود. موفق باشی
پرستو:
ممنون. شما هم.
parastooye aziz salam nazdike2 sale ba alaghe mikhunamet
19salame motevalede tehran ke be khatere sahmiyebandie jensiatie
konkure emsal asire shahre vahshatnake mashad shodam!ba hasrat
akhbare jashnvararo inja donbal mikonam va albate lezat mibaram
ba hasrat goftam chon gharar bud emsal mese2 sale gozashte jashnvare
mashadam bar gozar beshe ama be dalile kambude budje nashod!
inja shahrie ke filme ken loach be hkatere nadashtane binande bar dashte mishe!majarash toolanie…
chera bayad jashnvare faghat dar tehran
bashe?soale man inja felan faghat hamine migzaram az inke chera
ye pesar ba nomreye kamtar az man kamelan ghanooni alan dare dar
tehran dars mikhune? va hezar soale dige… merc duset daram bye
پرستو:
الهام جان، سهميه بندی جنسیتی خیلی وحشتناکه. بارها در این باره گزارش و مقاله نوشته شده اما توی مخ مسئولان محترم نمی ره. حالا باید فکر اساسی تری کرد.
و راستش برگزار شدنِ جشنواره در شهرستان ها خیلی لازمه. اما این تنظر تو و منه. مسئولان هم براشون این قدر اهمیت داره؟
ددم وای! امروز ” گوشواره” را دیدم و کماکان پیشنهاد نمی کنم رفیق:دی
پرستو:
هیچی رو نمی شه پیشنهاد کرد از بس که مزخرفن.
پرستو من مسعودم روز سومی هست که می یام و مطالبتو می خونم نمیدونم یه حس باحالی داری تو نوشته هات که من دوستش دارم در ضمن من در کل فقط فیلم آنکه به دریا می رود معیریان رو دیدم که کلا از جشنواره بدم اومد 😀 سینما فردوسی دیدم
پرستو:
سلام مسعود.
خوشحالم که میای این نوشته ها رو می خونی. من هم از جشنواره بدم اومده، یه جور توی رودربایستی این کارته هی می رم فیلم می بینم!
به نظرت چرا امسال این همه فیلم به دردنخور با هم اومدن جشنواره؟ شنیدم بیشتر فیملمها سفارشی ساخته شدند درسته؟
پس ما غصه نخوریم که مجبوریم فقط از نوشته ها قضاوت کنیم در مورد این جشنواره و منتظر اکران سینماها بمونیم؟:)
پرستو:
غصه که اصلاً نخور! چیز دندون گیری هنوز ندیدم جز خون بازی. و هیچ نظری ندارم راحله که چرا این قدر فیلمها بد هستن. اهل فن و سینمایی نویس ها لابد می نویسن در این باره بزودی. اگه فیلم مهرجویی برسه، یاز یه چیزی…
boro tehran anar nadarad ro bebin…..belakhare khastegi az tenom der omad…shahkare in film…behtarin filme jashnvare ta inja
پرستو:
آره. دوستم گفت که این رو از دست دادم. تقصیر هجوم آدما شد به فیلم امیر قادری.
آن که دريا می رود
حالا متوجه شدم که چرا آرش معيريان در فيلمهای قبلی اش تماشاگران عام را مورد توجه قرار ميداد. چون می دانست در صورت ساخت يک فيلم هنری تمام عيار مثل ُ آن که دريا ميرود ُ ـ حتی دو آتشه ترين منتقدين طرفدار فیلمهای هنری از درک آن عاجزند
جا دارد که من از آرش معيريان اولاْ به خاطر نقدهای تند خودم در گذشته درمورد فيلمهايش عذرخواهی کنم و ثانياْبه ایشان آفرين بگویم که بدون کوچکترین اعتنایی به نقدها ( بعضاْ غرض ورزانه ) در سکوت و متانت تمام ( که به آن شهره است ) به راه خود ادامه داد و فیلم سخت و پیچیده ای مثل ُ آن که دریا می رود ُ را ساخت.
پرستو:
سلام.
ولی نفهميدم ربطِ این کامنت به مطلبّ من چیه. من که اصلاً این فیلم رو ندیدم.