حال و احوال؟
توسط: Parastoo
زندگی خیلی شدید و پرشتاب در جریان است. نمیرسم این طرف و آن طرفام را نگاه کنم. نمیرسم فکر کنم. نمیرسم بنویسم. نمیرسم غذایی را که جویدهام یک دور بیشتر توی دهانام بچرخانم قبل از قورت دادن. نمیرسم خودم باشم و گیج و دیوانهوار، بیدلیل و بیمقصد خیابانگردی کنم. همین حالا تصویرهایی هستند که سرگردان توی سرم میچرخند و نمیرسم.. بله، نمیرسم که چیزی دربارهشان بنویسم.
مدتی است زندگیام شدید و پرشتاب و دوستداشتنی شده است. چسبیدهام به لحظههام و سعی میکنم مشتمشت خودم را پر کنم. به خودم امید میدهم بعدتر شاید وقتی پیدا شود برای فکر کردن به «این همه سرخ، این همه سبز»*. بعدتر شاید..
*سهراب سپهری–در حال و هوای دیگری شاید–گفته: «… و بیاریم سبد. ببریم این همه سرخ، این همه سبز…»
پپر جونم امیدوارم حال و احوال خوب برگرده به ماجرایی که برام گفتی:*
پپر خوشحاله … چه خوب
نمی رسی مردم رو ببری نندوز حتی؟
salam khanome dokohaki
omidvaram zendegiton hamishe hamin jori be kameton bashe va hamrah ba movafaghiat.
faghat khastam begam man az matalebi ke minevisid estafade mikonam va omidvaram 2bare mesle ghabl matalebeton ro be rooz benevisid.mamnoonam,
dokoohaki dooset darim. be pingilish dooset darim!
در امروز زندگی کن دوست نادیده ی من … زمان می گذرد و تو پیر تر و پیر تر می شوی و هنوز از امروزت لذت نبرده ای… “باید”هایت را یک بار شنیده ام ولی لذت را نیز در بایدهایت جای بده.
عامو تو دیگه کی هِسی؟
balakhare inja baz shood…chetori khobi?
پرستو اومدم بگم وقتی اینترنتت کم سرعت دسترسی داشتی بیشتر فعال بودی تو بلاگینگ. ولی در کل حرفمو پس میگیرم. خوشحالم که زندگی خوب و جاریست
خوشحالم که خوشحالی! روزگار بر وفق مرادته:)
مواظب خودت باش پپر جونم:-*