خواندنیها
توسط: Parastoo
فلسفهی سیاسی (دیوید میلر – ترجمهی بهمن دارالشفایی) از مجموعهی «مختصر مفید»ِ نشر ماهی. ۱۳۸۷.
این کتاب خیلی روان و ساده و سریع دربارهی مهمترین موضوعهایی که در سیاست وجود دارد چیزهای مهمی بهمان میگوید. از این خیلی خوشام آمد که در فصل اول شروع میکند به قانع کردنِ مخاطب که «چرا به فلسفهی سیاسی نیاز داریم؟» و بعد قدمبهقدم به موضوعهایی میپردازد چون «فرمانروایی سیاسی»، «دموکراسی»، «آزادی و محدودیتهای حکومت»، «عدالت»، «فمینیسم و اصالت تکثر فرهنگی»، و «ملتها، دولتها، و عدالت جهانی». به نظرم خواندنِ این کتاب برای نابلدها خیلی مفید است برای بهتر فکر کردن به مسائل سیاسی. برای من كه بود. دستِ مترجم/رفیق هم درد نکند برای این ترجمهی خوب.
گرسنه (کنوت هامسون – ترجمهی احمد گلشیری) از مجموعهی کلاسیکهای مدرنِ انتشارات نگاه. ۱۳۸۳.
مدتِ زیادی است که دیگر رمانهای کلاسیک نمیخوانم. احتمالاً از سرِ تنبلی. ولی خیلی خیلی خوشحالم که این رمانِ محشرِ قرنِ نوزدهمی را به پیشنهادِ آقای نویسنده بهتازگی خواندهام. رمان روایتِ زندگیِ مردِ جوانِ فقیر و گرسنهای است که در خیابانهای اسلو، پایتخت نروژ، سرگردان است. او نویسنده است یا به هر حال اندک درآمدی که گاهی به دست میآورد، از چاپ شدنِ مقالههای کوتاه و بلندش در روزنامههاست. و آنقدر گرسنگی کشیده است که دائماً دچارِ توهمهای عجیب و غریب است. توانِ جسمانی و عقلانیِ او رو به زوال است و همهی اینها به بهترین شکل تصویر شدهاند. من شیفتهی تصویرسازیها و فضاسازیهای این رمان شدهام.
فیلمی را هم که هنینگ کارلسن در ۱۹۶۶ بر اساسِ این رمان ساخته هفتهی پیش از شبکهی چهار تلویزیون دیدم. رمان به مراتب سهمگینتر است. خواندنش را از دست ندهید.
در یک خانوادهی ایرانی (محسن یلفانی) از مجموعهی دور تا دورِ دنیا، نمایشنامهی نشرِ نی-شمارهی ۱۱. ۱۳۸۷.
نمایشنامه روایتِ چند ساعت از زندگیِ خانوادهای است که سالی یک بار دورِ هم جمع میشوند به یادِ دختر خانواده که سالها قبل اعدام شده است. هر کدام از اعضای خانواده در خلوتِ خود با آن دختر و یادش دیالوگ میکنند و از خلالِ همین حرفهاست که با شخصیتها به مرور آشنا میشویم.
این نمایشنامه به چشمِ من یک جور قاب گرفتنِ هنرمندانهی فضای خانوادههایی آمد که به نوعی در درگیریهای سیاسیِ اولِ انقلاب عزیزانی را از دست دادهاند. خوبیِ متن به نداشتنِ هیچگونه شعارِ سیاسی است و تلخیِ واقعیاش. تلخیِ ناشی از این واقعیت که آرمانی که جوانانی را به جوخههای اعدام کشید اساساً وجود ندارد یا بسیار با چیزی که در ذهنِ آنها میگذشته متفاوت است.
تا پیش از این چیزی از محسن یلفانی نخوانده بودم و فقط یکی دو بار اسمش را دیده بودم در میانِ اسامی اعضای کانون نویسندگان ایران و الان خوشحالم از این آشنایی. گفتگویی هم با او در ادامهی نمایش چاپ شده است که به شناختنِ او ممکن است کمک کند.
زین سایهسارِ پُربرگ (گزیده اشعار اسماعیل خوئی) – مؤسسهی انتشارات نگاه. ۱۳۸۴.
عاشقانههای خوئی (غزلوارهها) بینظیرند. مثلاً این قسمت از غزلوارهی ۲۲ (صفحههای ۵۲ و ۵۳) را ببینید:
نه!
نه! هیچ شکی نیست در این که دوستم میداری،
و هیچ شکی نیست در این که دوستت میدارم.
و هیچ شکی نیست.
با این همه،
من از تو در خود
تصویری بیزوال نخواهم آفرید،
چراکه عشق نیز
چون خواستن
-گوهر گرامی جان و جهان-
گزندپذیر است.
وبلاگتون به ادم ارامش می ده
كاش يه فكري براي فيلترينگ اينجا ميكردي:(
پرستو:
خسته ام
🙁
با سه مطلبِ صفحه های سگی(طنز)،کارگاه داستان، نقد کتاب بازی آخر بانو نوشته بلقیس سلیمانی همراوی به روز شد
نظر یادتون نره
خيلي خوب بود…به خصوص عاشقانه هاي خوئي