زندانْ زندان است
توسط: Parastoo
راهروی ملاقات برای من تکاندهندهترین جای زندانِ سیاسیِ قصر است. خودم را جای ملاقاتکننده و ملاقاتشونده تصور کردم و آزار دیدم. این راهرو، از بالا اگر نگاه کنیم، در واقع سه راهروی موازی است که با دیوار از هم جدا شدهاند.
برای ملاقاتکنندگان ورودیِ راهرو (و نه سالنِ) ملاقات از حیاط نسبتاً بزرگی است. در راهروی کمنور و خفه ۲۴ پنجرهٔ یکنفره کنار هم وجود دارد که با میله از راهرویی موازی جدا شدهاند. در این راهروی دوم سربازها پاس میدادهاند که حرفِ «نامربوطی» گفته نشود. راهروی سوم موازی جایی است که باز ۲۴ پنجرهٔ یکنفره دارد و زندانیها پشتِ آنها و رو به پنجرههای ملاقاتکنندگان میایستادهاند. گوشی تلفن و محفظهٔ شیشهای در کار نیست. میشود تصور کرد که صدا به صدا نرسد و همهمه عذابآور باشد. میشود تصور کرد که هر بار بعد از این ملاقاتهای نصفه-نیمه چه به روزِ احساساتِ زندانیها میآمده است..
زندانِ قصر اولین زندان مدرنِ تهران بوده که به دستور رضاشاه در سال ۱۳۰۸ ساخته شده. (اینکه قصر فتحعلیشاه را کرده زندان شاید برای نشان دادنِ قدرتش به خاندانِ قاجار بوده باشد؟) طراحِ ساختمانِ اصلیِ آن، که خیلی هم ساختمان زیبایی است، نیکلای مارکف است. در بازسازیِ این ساختمان چیزهایی از دست رفته. مهمترینش حال و هوای زندان است! شبیه یک بازارِ سقفدار خیلی شیک شده که غرفههایی نورگیر و دلباز دارد. ساختمانی که بخش ملاقاتش را شرح دادم اما در زمان رزمآرا ساخته شده و محل نگهداری زندانیان سیاسی بوده تا روز انقلاب که دیوارهای قصر فروریخت. این ساختمانِ دوم در بازسازی خوشبختانه تغییر زیادی نکرده. گرچه میگویند ساختمانِ بندهای ۳ و ۴ را کاملاً خراب کردهاند.
زندان قصر به داشتنِ حیاطهای پُرگل و پُردرخت معروف بوده. حتی زندانیان در حیاطهای هواخوری حوض و آلاچیق داشتهاند. میگویند منظور بهار از «باغ» در این بیت زندان قصر بوده: «من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید / قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید».
در دورانهای پهلوی اول و پهلوی دوم شخصیتهای سیاسی زیادی در این مجموعه زندانی شده بودند. فرخییزدی و تقی ارانی و بزرگ علوی و بقیهٔ پنجاهوسهنفر و دیگران و دیگران. گویا در چند سال ابتدایی جمهوری اسلامی هم همچنان شخصیتهای سیاسی در قصر حبس میشدند که معروفترینشان هویدا بوده. به زودی (در همین تابستان) قرار است باغ-موزهٔ قصر افتتاح شود و باید منتظر واکنشِ زندانیانِ هنوز زندهٔ دوران پهلویها باشیم. از انور خامهای گرفته تا لطفالله میثمی و دیگران.
مربوط به متن:
دربارهٔ یادداشتهای زندان جعفر پیشهوری – کتاب جمعه، شمارهٔ ۱۹، ۲۹ آذر ۱۳۵۸.
سلام پرستوی گرامی.
به نظر من: البته زندان زندان نیست!
گاه بین انفرادی با عمومی با دنیا زمین تا آسمون فرقه.
پرستو:
سلام.
اشارهٔ من به تغییرِ کاربریِ زندان بود.
پرستو
دیروز داشتم شعر «کاوه یا اسکندر» ِ اخوانثالث رو میخوندم که سال 35 گفته. اونجا به نکتهای که نوشتی در مورد ملاقاتها اشاره شده :
باز میبینم که پشت میلهها
مادرم استاده با چشمان ِ تر
نالهاش گم گشته در فریادها
گویی از خود پرسد : آیا نیست کَر ؟
و چندین سطر، شرح این ملاقات ادامه داره.
داستان آب خنک خوردن هم در فرهنگ کف خیابان که کنایه از زندان رفتن است هم از زندان قصر میآید. زمانی اين زندان قصر شاهان قاجار و آب خنک چشمههای آن معروف و زمانی كه در سالهای دور به زندان تبديل شد هنوز در يك حصار سبز محصور بود و آب خنک خوردن هم در اين باغ كه زندان شده، اصطلاحی ود كه بین مردم رايج شد.
پرستو:
بله. در واقع آبی که از زیر هشتیهای ساختمان اصلی رد میشده در اثر باد خنک آنجا سرد میشده و از قضا زیر هشتی جایی بوده که در بدو ورود زندانیها را میبردهاند و شلاق میزدند که حساب دستشان بیاید. اصطلاحِ زیرِ هشت هم از همین جا آمده که کنایه است از شکنجه شدن و شلاق خوردن. میگویند «طرف رو بُردن زیرِ هشت.»