توصیه به تو برای بعضی روزهای خوب
توسط: Parastoo
از وقتی که زندگیام به تو آغشته احساس کردهام که بدونِ تو وحشتناک خواهد بود. بدونِ دوستی، اینچنین که تو هستی: حساس و هوشمند و باریکبین و همراه و عاشق. اگر از احوال من خواسته باشی، بدونِ تو *وحشتناک* است.
«انگار همیشه بودهای» و انگار نخواهد آمد زمانی که نباشی. میدانی، تأثیرگذارترین بودهای روی من. بخشِ مهمی از جهانبینیِ فعلیام، هویتی که برای خودم تعریف کردهام، رفتاری که با خودم و دیگران دارم، و نحوهی شناخت و بیان احساساتم، در معاشرتِ نزدیک با تو صیقل خورده و اثر انگشتت خیلی جاهای وجودم هست. یعنی نباشی همْ خواهی بود. نگفته بودم؟ «من با ماه رابطه دارم»، رابطهای با من داشته باشد یا نه.
در همراهیِ شگفتانگیزت با من و زندگیام چیز کوچکی را نادیده گرفته بودیم شاید: توقع داشتن از هم بد نیست. حتی اگر بد باشد، وقتی ایجاد شدْ باید گفتش. گفتنش به دیگری *ضروری* است.
برایم بیشتر بگو. یا نگو: دستهایت را به من بده و بگذار آرامشان کنم.
سرد. و خشن. من اشتباه میکنم آیا؟
پرستو:
متوجه سؤال نمیشم. منظورت اینه که این متن سرد و خشنه؟ موقع نوشتنش که من گریه میکردم و رقیق بودم ولی خب نمیتونم تضمینکنندهٔ اثری باشم که روی مخاطب میذاره، متأسفانه.
منظورم همان بود. البته نه اثری که در خواننده میگذارد، تصوری که از نویسنده ایجاد میکند. و در هر صورت زیباست.
حالت رو خوش دارم. خوشا به حالت
عالی بود. «در همراهیِ شگفتانگیزت با من و زندگیام چیز کوچکی را نادیده گرفته بودیم شاید: توقع داشتن از هم بد نیست.»
عالی!… تجربه چنین رفاقتها داشتن، حتا برای یک دوره موقت، بی نظیر هست… به همون نسبت هم تجربه کردن بودن و بعد نبودنش نا خوشایند هست.
بعد از مدت ها خواندن وبلاگ ات در قاب اصلی نه فید خوان دلنشین است.این متن خوب بود آن قدر که با دوباره خواندن اش دلم خواست کامنت بگذارم.